۱۶۷ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۵۳

زور شور گریه ای می شد به خواب
خواب می آرد بلی آواز آب

بوی تحقیق از مقلد نشنوی
کس نگیرد از گل کاغذ، گلاب

در بلند و پست دنیای اسیر
کشتی ات بشکست از موجب سراب

لازم هر کس بود طول امل
هست بر پا خیمهٔ تن زین طناب

کی گذارد غنچهٔ او را بحرف
بسکه باشد نرگسش حاضر جواب

چون زگل شبنم عرق از روی او
هر سحر چیند به دامن آفتاب

با دل نازک نسازد انبساط
هست برجا غنچه تا باشد حباب
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۵۲
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۵۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.