۱۶۶ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۶۳

رخ نمودی و جهانی به تماشا برخاست
برقع افکندی و فریاد ز دلها برخاست

تخم اشکی که ز درد تو فشاندیم به خاک
نخل آهی شد و از سینهٔ صحرا برخاست

جز نکویی طمع از سلسلهٔ نیک مدار
گوهر افشان بود ابری که ز دریا برخاست

هر قدم شور قیامت ز پی اش برخیزد
هر که با سلسلهٔ عشق تو از جا برخاست

کو گذشتی که سحر روی به دنیا نکند
شام آن کس که چو مهر از سر دنیا برخاست

در خیالت به ره دیده و دل بسکه دوید
نگه از چشم ترم آبله برپا برخاست

سیر در جنت آزادی اش ارزانی باد
هر که مانند تو جویا ز تمنا برخاست
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۶۲
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۶۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.