هوش مصنوعی: این متن شعری است که در آن شاعر از عشق و فراق سخن می‌گوید و از درد دوری از معشوق شکایت می‌کند. او از ناتوانی خود در گذشتن از یاد یار می‌گوید و با اشاره به اسطوره‌هایی مانند رستم، بر عمق رنج خود تأکید می‌کند. در پایان، شاعر به شهرت خود در شعر و غزل اشاره می‌کند.
رده سنی: 16+ متن شامل مفاهیم عمیق عاشقانه و استفاده از استعاره‌های پیچیده است که ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، اشاره به اسطوره‌ها و مفاهیم فلسفی نیاز به سطحی از بلوغ فکری دارد.

شمارهٔ ۲۴۵

جان چیست؟ عمر من که نیارم از آن گذشت
نتوان گذشت از تو ز جان می توان گذشت

بی طالعی نگر که به گوشش نمی رسد
با آنکه شور ناله ام از آسمان گذشت

از آبگینه تیر ترازو نمی شود
چون از دلم خدنگ تو ابر و کمان گذشت

نتوان گذشت از کمر تابدار یار
زلفش به حیرتم که چسان زان میان گذشت

مردانه پشت پای به افلاک می زنم
رستم کسی بود که از این هفت خوان گذشت

گویم اگر به کوه نیارد جواب داد
از ضعف آنچه به تو به این ناتوان گذشت

جویا به طور طالب آمل غزلسراست
صیت سخنوریش ز مازندران گذشت
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۴۴
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۴۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.