۱۹۸ بار خوانده شده

شمارهٔ ۲۶۸

از روی نو خط تو دل زار من شکفت
چون نشکفد که سبزه دمید و چمن شکفت

برداشت زلف را زبناگوش او نسیم
در باغ آروزی دل یاسمن شکفت

بی او دلش زغنچه پر از خون حسرت است
از خندهٔ گل ارچه چمن را دهن شکفت

فانوس سان زپهلوی یادش که در دل است
گلهای نور باطنم از پیرهن شکفت

جویا گل همیشه بهار است تا به حشر
هر دل کز آبیاری فکر سخن شکفت

جویا غنیمت است، تو هم دلشکفته باش!‏
کامد بهار و غنچه دمید و چمن شکفت
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۶۷
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۶۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.