۲۱۱ بار خوانده شده

شمارهٔ ۳۱۵

تا کمان ابروش از چرب نرمی دلکش است
در صف مژگان نگاهش تیر روی ترکش است

هر که خالی شد زخود لبریز کیفیت بود
هر حبابی پیش ما جام شراب بیغش است

هر قدر پختم خیالش همچنان خام است خام
کار چشم و دل همانا کار آب و آتش است

هر قدر در راحت افتد نفس طغیان می کند
بستر نرمی چو یابد شعله شعله از خس سرکش است

از خیال دلبری جویا نیاساید دمی
چشم او از فیض معشوقی است گر عاشق وش است
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۱۴
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۱۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.