۱۷۹ بار خوانده شده

شمارهٔ ۳۲۳

شاهد اقبال در آغوش رندان خفته است
دولت بیدار زیرپای مستان خفته است

در حقیقت کمتر از شمشیر خوابانیده نیست
وای بر قاتل اگر تیغ شهیدان خفته است

کی تواند ظرف صهبای خیالش گشت دل
یاد چشم مست او در خلوت جان خفته است

دام صد نیرنگ باشد هر خم مرغوله اش
فتنه ها زیر سر زلف پریشان خفته است

چون تواند عقل پیرامون ما گردد که دل
در بر دیوانه شیر در نیستان خفته است
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۲۲
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۲۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.