هوش مصنوعی:
این شعر عاشقانه و غمگین، بیانگر درد و رنج شاعر از عشق نافرجام و بیپاسخ است. او از بتان و معشوقهای میگوید که مانند او کافر و بیوفا نبوده است. شاعر از نالهها و التماسهای بیپاسخ خود میگوید و اینکه هیچ صدایی از سوی معشوق شنیده نشده است. او همچنین از بیوفایی دوستان و نیرنگهای دوران جوانی شکایت میکند.
رده سنی:
16+
متن شامل مفاهیم عاشقانهای است که ممکن است برای کودکان و نوجوانان کمسنوسال قابلدرک نباشد. همچنین، برخی از مضامین مانند درد و رنج عشق و بیوفایی ممکن است برای این گروه سنی سنگین باشد.
شمارهٔ ۳۵۴
از بتان مثل تو کافر ماجرایی برنخاست
خان و مان بر هم زنی شوخ بلایی برنخاست
بر سر کوی تو چندانی که نالیدم به درد
هیچ از کهسار تمکینت صدایی برنخاست
شب که راهش از خیالت بر دم شمشیر بود
پای دل لغزیید و از کس های هایی برنخاست
بر در دلهای مردم حلقهٔ الفت زدم
زان میان هرگز صدای آشنایی برنخاست
بر در دلهای مردم حلقهٔ الفت زدم
زان میان هرگز صدای آشنایی برنخاست
طینت پروانه و من گویی از یک عالم است
هرگزم در سوختن از لب صدایی برنخاست
دوستان داد از سبکرفتاری عهد شباب
شد به نیرنگی کز او آواز پایی برنخاست
گر زسامان بگذری کارت بسامان می شود
تا نشد عریان ز برگ از نی نوایی برنخاست
تاکنون جویا پی تاراج دل چون شوخ من
جنگجویی آفتی عاشق جفایی برنخاست
خان و مان بر هم زنی شوخ بلایی برنخاست
بر سر کوی تو چندانی که نالیدم به درد
هیچ از کهسار تمکینت صدایی برنخاست
شب که راهش از خیالت بر دم شمشیر بود
پای دل لغزیید و از کس های هایی برنخاست
بر در دلهای مردم حلقهٔ الفت زدم
زان میان هرگز صدای آشنایی برنخاست
بر در دلهای مردم حلقهٔ الفت زدم
زان میان هرگز صدای آشنایی برنخاست
طینت پروانه و من گویی از یک عالم است
هرگزم در سوختن از لب صدایی برنخاست
دوستان داد از سبکرفتاری عهد شباب
شد به نیرنگی کز او آواز پایی برنخاست
گر زسامان بگذری کارت بسامان می شود
تا نشد عریان ز برگ از نی نوایی برنخاست
تاکنون جویا پی تاراج دل چون شوخ من
جنگجویی آفتی عاشق جفایی برنخاست
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۵۳
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۵۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.