۱۵۸ بار خوانده شده

شمارهٔ ۳۶۶

چشم از عارض او خون جگر اندودست
دل سراسیمهٔ زلفش چو شرر در دو دست

نیست جز آینهٔ صورت بی رنگی او
آنچه در دائرهٔ کون و مکا ن موجودست

ناصحا! پاک سرشتا! زدل غم زده ام
دست بردار که این آبله خون آلودست

قصر هستیش به امداد هواها برپاست
چون حباب آنکه به یک چشم زدن نابودست

دیده از هر نگهی بی گل رویش جویا
جام خالی به دل غم زده ام پیمودست
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۶۵
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۶۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.