۱۷۱ بار خوانده شده
همچو گلبن غرق خون شد سرو آهم بی رخت
چون رگ بسمل طپد تار نگاهم بی رخت
می چکد خونم ز دل چون می روم از خویشتن
می توان چیدن گل حسرت زآهم بی رخت
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
چون رگ بسمل طپد تار نگاهم بی رخت
می چکد خونم ز دل چون می روم از خویشتن
می توان چیدن گل حسرت زآهم بی رخت
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۸۰
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۸۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.