۱۵۴ بار خوانده شده

شمارهٔ ۳۹۱

دیدم کلاه ابروی آن کجکلاه کج
از پیچ و تاب شد به دلم تیر آه کج

کج کج بود خرام سیه مست باده را
چشمت از کند به سوی من نگاه کج

افغان دل به نالهٔ زنجیر شد بدل
بر عارضش فتاده چو زلف سیاه کج

افتاد تاج مهر به خاک از سر فلک
بر سر چو از غرور نهادی کلاه کج

جز حق پرستی راست از کس طمع مدار
کج می رود رونده چو گردید راه کج
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۹۰
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۹۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.