۱۶۹ بار خوانده شده

شمارهٔ ۴۱۷

دعای صبح محرومان هم آغوش اثر خیزد
غبار هستی مقصد زدامان سحر خیزد

مشو غافل ز آه غرقه در خون اسیرانت
که این سرو از کنار جوی چاک سینه برخیزد

نگردد تا جمالت مست زینت بخشی گلشن
زجام گل شراب رنگ مانند شرر خیزد

ندارم طاقت هجران که دور از جلوهٔ رویت
ز سوز دل چو مژگان دودم از راه نظر خیزد

ز بس جویا شدم محو تماشای سر زلفش
بپاشم هر کجا تخم نگه ریحان تر خیزد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۴۱۶
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴۱۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.