۱۸۰ بار خوانده شده

شمارهٔ ۴۲۷

آنچه با دل چشم آن ترک ستمگر می کند
نامسلمانم اگر کافر به کافر می کند

با هوای نفس کی آرام دل حاصل شود
اضطراب بحر را صرصر فزونتر می کند

گشته ام هم بزم بی باکی که از شوخی مدام
عاشقان را خون به دل چون می بساغر می کند

در کمین صید مطلب تا به کی خواهد نشست
دام ازین راه است دایم خاک بر سر می کند

این جواب آن غزل جویا که بینش گفته است
نامه ام را پاره چون بال کبوتر می کند
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۴۲۶
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴۲۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.