هوش مصنوعی:
شاعر در این متن از درد و غم درونی خود میگوید که اشکهایش رازهای پنهان را آشکار میکنند. او احساس میکند دل شکستهاش زیر هجوم گریه از جا کنده میشود، مانند سیلابی که سنگها را از کوه میکند. غم او چنان زیاد است که خاطرش تنگ شده و نفسش پیام یار را به لب میآورد.
رده سنی:
16+
متن دارای مضامین عاطفی عمیق و غمانگیز است که درک آن برای مخاطبان جوانتر ممکن است دشوار باشد. همچنین، استفاده از استعارههای پیچیده و احساسات سنگین، مناسب سنین بالاتر است.
شمارهٔ ۵۸۵
دلم را گریه بر مژگان آتش بار می آرد
سرشکم راز پنهان را بروی کار می آرد
دل غمدیده را آخر هجوم گریه کند از جا
چو سیلابی که سنگ از دامن کهسار می آرد
ز بس لبریز او شد تنگنای خاطرم جویا
نفس از سینه ام بر لب پیام یار می آرد
سرشکم راز پنهان را بروی کار می آرد
دل غمدیده را آخر هجوم گریه کند از جا
چو سیلابی که سنگ از دامن کهسار می آرد
ز بس لبریز او شد تنگنای خاطرم جویا
نفس از سینه ام بر لب پیام یار می آرد
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۲
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۵۸۴
گوهر بعدی:شمارهٔ ۵۸۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.