هوش مصنوعی:
این شعر عاشقانه و عرفانی بیانگر حالات درونی شاعر در هنگام دیدن معشوق است. شاعر از بیقراری روح، تپش قلب و اشتیاق فراوان خود سخن میگوید و از درد فراق و سختیهای عشق شکوه میکند.
رده سنی:
16+
محتوا شامل مفاهیم عاشقانه و عرفانی عمیق است که درک آن برای مخاطبان زیر 16 سال ممکن است دشوار باشد. همچنین استفاده از استعارهها و نمادهای پیچیده نیاز به سطحی از بلوغ فکری دارد.
شمارهٔ ۶۲۲
چو او در بزم ارباب هوس می رفت و می آمد
مرا جان در بدن همچون نفس می رفت و می آمد
زشوق دیدن لعلش سحرگه غنچهٔ گل را
تذرو رنگ بیرون از قفس می رفت و می آمد
اگرچه پای سعیم بود در دامان صبر، اما
دلم در سینه مانند جرس می رفت و می آمد
روان بیقرار از جسم غم فرسوده ام بر لب
به شوق پای بوست هر نفس می رفت و می آمد
ز دل سختیش جویا همچنان کز کوه برگردد
فغانم جانب فریادرس می رفت و می آمد
مرا جان در بدن همچون نفس می رفت و می آمد
زشوق دیدن لعلش سحرگه غنچهٔ گل را
تذرو رنگ بیرون از قفس می رفت و می آمد
اگرچه پای سعیم بود در دامان صبر، اما
دلم در سینه مانند جرس می رفت و می آمد
روان بیقرار از جسم غم فرسوده ام بر لب
به شوق پای بوست هر نفس می رفت و می آمد
ز دل سختیش جویا همچنان کز کوه برگردد
فغانم جانب فریادرس می رفت و می آمد
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۶
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۶۲۱
گوهر بعدی:شمارهٔ ۶۲۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.