۱۳۹ بار خوانده شده

شمارهٔ ۶۶۵

تا چند رود دل پی کاری که ندارد
تا کی بود آوارهٔ یاری که ندارد

لعل لب او سوخت چسان خرمن جان را
چون آتش یاقوت شراری که ندارد

دریای غم عشق مربی گهرم راست
پرورده دلم را به کناری که ندارد

چون بار دل اهل حسد گشت ندانم
دل در حرم وصل تو باری که ندارد

جویا چه کدورت به دلش از تو نشیند
این پیکر فرسوده غباری که ندارد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۶۶۴
گوهر بعدی:شمارهٔ ۶۶۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.