۱۶۳ بار خوانده شده

شمارهٔ ۷۱۲

باشد ارباب رعونت را ز بی مغزی غرور
شد تهی گشتن رگ کردن به تسبیح بلور

عاشق از پهلوی بخت تیره رسواتر شود
آتش کم، بیش آید در نظر شبها ز دور

دامن فرزانگی آسان نمی آید به دست
روشن است از ریختن های دلم شمع شعور

می کند صحبت اثر در سینه صافان بیشتر
رنگ صهبا برکند پیمانه چون باشد بلور

صرفه در دیوانگی از عقل کامل دیده ام
می کنم مشق جنون در سایهٔ شمع شعور

تاک را بنگر که سر تا با رگ گردن بود
نیست جویا پادشاهان را گریزی از غرور
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۷۱۱
گوهر بعدی:شمارهٔ ۷۱۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.