۱۴۱ بار خوانده شده

شمارهٔ ۷۲۸

صبح شد ساقی همان مستی شب دارم هنوز
خنده ها بر گریه های بی سبب دارم هنوز

غنچه گر دارد مرا گردون ز دلتنگی چه باک
خندهٔ بی اختیار زیر لب دارم هنوز

می کند با عشق، دل زورآزماییها هنوز
می رود دست و بغل چون موج با دریا هنوز

ضعف پیری شوق عشق و عاشقی از دل نبرد
می گشاید شیشه ام آغوش بر خارا هنوز

رنگ رعنایی که سرو جنت از وی برده فیض
بر زمین از سایهٔ خود ریزد آن بالا هنوز

ساقی از جام می اش مشت گلابی برفشان
شوخی او خفته در آغوش استغنا هنوز

می زند با قامت آن شوخ لاف همسری
شرم ناید سرو را با آن قد و بالا هنوز

رفت جویا آن گل رو از نظر زان رو مراست
مردمک چون لاله داغ چشم خون بالا هنوز
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۷۲۷
گوهر بعدی:شمارهٔ ۷۲۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.