۱۴۴ بار خوانده شده

شمارهٔ ۸۹۲

به تماشای تو بشفت بهار نگهم
ریخت گل روی تو در جیب و کنار نگهم

بی تو از دیدهٔ تر تا سر مژگان نرسد
بسکه افتد گره از اشک به تار نگهم

چشم بد دور، به سامان ز جمالش برگشت
صد چمن بوی گل افشاند غبار نگهم

گشادی در چمن تا کاکل از هم
پریشان گشت سنبل چون گل از هم

ز بس دادم رواج آزادگی را
ز بار رنگ می پاشد گل از هم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۸۹۱
گوهر بعدی:شمارهٔ ۸۹۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.