۱۴۶ بار خوانده شده

شمارهٔ ۹۷۰

شعلهٔ حسن ز تو سینهٔ سوزان از من
لب خندان ز تو و دیدهٔ گریان از من

سرکشی از تو و ناز از تو تغافل از تو
عجز و زاری و دل و دین و سر و جان از من

چه ضرر می رسد از گریهٔ من ناصح را
دل خونین ز من، اشک از من و دامان از من

نسبت ما و تو ای عشق چو مهر و سحر است
از تو سرپنجهٔ زرین و گریبان از من

سایه سان در پی خود خاک نشینم کردی
چه خطا آمده ای سرو خرامان از من

غیر را گو چه شود با هم اگر صلح کنیم
دل جمع از تو و آن زلف پریشان از من

با زبان نگه از جوش حیا نرگس یار
با من اسرار سرا آمده پنهان از من
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۹۶۹
گوهر بعدی:شمارهٔ ۹۷۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.