۱۳۴ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۰۷۱

مستور گشت رویش زیر نقاب نیمی
گویی که منکسف شد از آفتاب نیمی

چون برگ لاله را هر لخت دلی ز داغت
خون گشته است نیمی، گشته کباب نیمی

در حیرتم که چون رفت از خط تمام حسنش
بایست گردد آن رو بی آب و تاب نیمی

در دور رخ خط او نام خدا چو ماه است
بیرون ابر نیمی، زیر سحاب نیمی

از لطف و قهرش امشب پیمانهٔ دل من
نیمی پر از شراب است پرخون ناب نیمی

جویا شب وصالش نصف دلت شده خوش
بنمود چهره اما از بس حجاب نیمی
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۰۷۰
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۰۷۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.