۱۷۴ بار خوانده شده

شمارهٔ ۵۰ - در منقبت امیر المومنین (ع) گوید

ای با سپهر بوقلمون هیبتت به جنگ
روز و شب از نهیب تو گردیده رنگ رنگ

تیغت نهنگ معر که و جوش جوهرش
طوفان ماهیان بود از جنبش نهنگ

شیر حقی و طایر فرخنده یا علی
عنقا بروز جنگ برآری بزیر چنگ

دستت بذوالفقار دوسر یک اشاره کرد
این یک سرش ختا بگرفت آن یکی فرنگ

بر تنگ دلدلت مه نو حلقه یی بود
یک نیمه گشته ظاهر و یک نیمه زیر تنگ

برقی است دلدل تو که گر بگذرد بکوه
گلهای آتشین جهد از نعل او ز سنگ

در بند تو به سلسله های زر آفتاب
در طوق توزقوس و قزح چرخ نیل رنگ

در قبضه مراد تو خم شد کمان چرخ
تیر فلک ز سهم تو شد راست چون خدنگ

طوطی بقصد کشتن باز از عدالتت
منقار او چنانکه بخون ناخن پلنگ

گردون ز بارگاه تو گردن اگر کشد
تیغ دوسر در آورد او را به پالهنگ

ای شهسوار ملک عرب کی رسد بتو
کیخسرو از شکوه و تهمتن به فر و هنگ

روز دغا ز خیل سلیمان حشر ترا
هر مور صد تهمتن و هر پشه صد پلنگ

روی زمین بموی سفید آفتاب رفت
تا بی غبار لشگر دشمن کند کرنگ

ناچخ بکف دوان یکهفته بر فلک
پیکی است در کاب تو با صدهزار ننگ

زنگ زردی که ماه نوش یک زبان است
بر بسته تا بعرش رساند صدای زنگ

شهباز قدرتی وصف دشمنان تو
از حمله ات ز هم گسلد چون صف کلنگ

تیغت که فرق تا بقدم غرق گوهرست
غواص بحر جنگ شود با تن پلنگ

خصم ستاره سوخته ات گر رود بباغ
گلخن کند ز بخت سیه سبزه والنگ

نبود درنگ خصم تو در دهر و گر بود
رو زردی از درنگ برآرد چو بادرنگ

نور تو تافت بر همه دلها مگر دلی
کآیینه اش ز ظلمت کفرست زیر زنگ

خصم از تو روسیه بسیه بختی خودست
ز آیینه نیست روسیهی بر سپاه زنگ

پیش تو شاه متقیان هیچ دور نیست
گر زهره همچو عود بر آتش بسوخت چنگ

ای میر نحل چاشنی شهد نطق تو
دارد حلاوتی که در آرد شکر به تنگ

تو مظهر عجایبی و در ثنای تو
عقل و حواس بیخود و فهم خواص دنگ

شرمنده ام که تحفه من نیست جز سخن
از راه نظم قافیه تنگ بسته تنگ

گلدسته نیست شاخ گیاهی است پیش تو
این نخل گل که طبع من آراست شوخ و شنگ

اهلی سگ تواست و بدین افتخار اوست
ترسم کزو کنند سگان در تو ننگ

کالنقش فی الحجر بنگین دلش بود
مهر تو همچو مهر و نه مهری به ریوورنگ

هفتاد سال در رهت ای کعبه مراد
رفتم بفرق و باز نماندم بعذر لنگ

سلمان وشم بواقعه فریاد رس شدی
در دشت ارژن از کف شیر سیاه رنگ

اکنون به واقعم برهان راژدهای نفس
کاین مار دل سیاه بمن بسته راه تنگ

مرغ دلم بروضه جانبخش خود رسان
زان پیش کآید از قفس تنگ تن بتنگ

یارب مقام روضه شاهم کن از کرم
چندانکه مانده است مرا در جهان درنگ
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۴۹ - در مدح معز الدوله گوید
گوهر بعدی:شمارهٔ ۵۱ - مدح سید شریف
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.