۱۳۷ بار خوانده شده

شمارهٔ ۵۸

ایکه گویی که بحسن سخن من اهلی
اضطرابی ننمود و لب تحسین نگشود

بخدایی که مرا گنج معانی داده ست
که بسرمایه کس همت من نیست حسود

لیکنم دیده و دل جان سخن می طلبد
چکنم صورت بیجان دلم از کف نربود

گر تو نقشی بنمایی که دل از کف ببرد
کافرم گر نکنم پیش تو صد بار سجود
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۵۷
گوهر بعدی:شمارهٔ ۵۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.