۱۹۱ بار خوانده شده

شمارهٔ ۴۸

یار همسایه تو شد، دریاب
همه اینست «خیر ما فی الباب »

هستی خود ببین و دوست ببین
هم برین ختم گشت فصل خطاب

یک زمانم مجال می باید
قصه کهنه و شب مهتاب

یار ما دربدر، بما نزدیک
وقت از دست می رود، دریاب

بوی آن یار می رسد ز نسیم
«افتح الباب، ایها البواب »

توبه از عشق کرد زاهد شهر
از چنین توبه، توبه، یا تواب

بر دل و جان قاسمی بگشا
در وصل، ای مفتح الابواب
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۴۷
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.