۱۵۷ بار خوانده شده

شمارهٔ ۲۰۶

چشم سرمست تو ما را بستم کاری کشت
دید صد زاری ما را و بصد زاری کشت

سرخ شد چهره زردم ز سرشک گلگون
که مرا یار بدان چهره گلناری کشت

بارها ناز توام کشت و عجب می دارم
زان شکر خنده شیرین که بسر باری کشت

گفتمش: یار منی، گفت که: اغیار، نه یار
اندرین شیوه مرا یار باغیاری کشت

جرم من چیست؟ بر پیر مغان واگویید
که: مرا ساقی از استیزه بهشیاری کشت

چشم سرمست ترا دیدم و هشیار شدم
که مرا نرگس مست تو ببیماری کشت

ز اول عشق دلم داد که: قاسم، مهراس
آخر الامر مرا یار بدلداری کشت
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۰۵
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۰۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.