۲۰۳ بار خوانده شده

شمارهٔ ۳۴۱

«یحبهم » ز چه رو گشت آن مراد مرید؟
مگر در آینه جان جمال خود را دید؟

جمیل بود محب جمال خود دایم
هزار گونه گل از بوستان خود می چید

زمان زمان زخدا در جهان جان خبرست
که عارفان نفروشند تازه را بقدید

اگر بنار محبت رسی بسوزانی
میان آتش عرفان قلاده تقلید

خلاف نفس و هوی ورد رهروان آمد
نه مرد راه بود هر که زین جهاد جهید

سعادت دو جهان یافت، زنده شد جاوید
دلی که ملک دو عالم فروخت عشق خرید

امید قاسم بیدل وصال جانان بود
هزار شکر که جانش بدین مراد رسید
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۴۰
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۴۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.