۱۵۲ بار خوانده شده
خدای را چو ندانی، چه فقه و چه معقول؟
بدوست راه نبردی، مگو حدیث فضول
ز آفتاب جهانتاب عشق گرم شدیم
فراغتیم ز عالم، چه جای رد و قبول؟
سخن ز ممکن و محدث مگو، ز واجب گو
حدیث فرع نگویند عارفان اصول
اگر چه کشته تیغ توام، ولی در حشر
چه شکرها که بگوید ز قاتل این مقتول!
بدان که علت غایی تویی، ز ملک و ملک
که اهل حق ز حقیقت نکرده اند عدول
خدای را، که ز واعظ سؤال فرمایید
که: با کراهت الحان چرا کنی مرغول؟
هزار جان و دل قاسمی فدای تو باد
که مست جام هوای تو شد نفوس و عقول
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
بدوست راه نبردی، مگو حدیث فضول
ز آفتاب جهانتاب عشق گرم شدیم
فراغتیم ز عالم، چه جای رد و قبول؟
سخن ز ممکن و محدث مگو، ز واجب گو
حدیث فرع نگویند عارفان اصول
اگر چه کشته تیغ توام، ولی در حشر
چه شکرها که بگوید ز قاتل این مقتول!
بدان که علت غایی تویی، ز ملک و ملک
که اهل حق ز حقیقت نکرده اند عدول
خدای را، که ز واعظ سؤال فرمایید
که: با کراهت الحان چرا کنی مرغول؟
هزار جان و دل قاسمی فدای تو باد
که مست جام هوای تو شد نفوس و عقول
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۴۱۹
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴۲۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.