۱۵۲ بار خوانده شده

شمارهٔ ۴۲۰

خدای را چو ندانی، چه فقه و چه معقول؟
بدوست راه نبردی، مگو حدیث فضول

ز آفتاب جهانتاب عشق گرم شدیم
فراغتیم ز عالم، چه جای رد و قبول؟

سخن ز ممکن و محدث مگو، ز واجب گو
حدیث فرع نگویند عارفان اصول

اگر چه کشته تیغ توام، ولی در حشر
چه شکرها که بگوید ز قاتل این مقتول!

بدان که علت غایی تویی، ز ملک و ملک
که اهل حق ز حقیقت نکرده اند عدول

خدای را، که ز واعظ سؤال فرمایید
که: با کراهت الحان چرا کنی مرغول؟

هزار جان و دل قاسمی فدای تو باد
که مست جام هوای تو شد نفوس و عقول
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۴۱۹
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴۲۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.