۲۰۰ بار خوانده شده

شمارهٔ ۵۳۳

جگر پردرد و دل پر خونم، ای جان
بآب دیده گلگونم، ای جان

ندارم طاقت ایان فرقت
چه گویم من که بی تو چونم، ای جان؟

چه سازم؟ چاره دردم چه باشد؟
بران زلف و رخت مفتونم، ای جان

ندانم داروی دردم چه سازم؟
که در هجران تو مغبونم، ای جان

بهر حالی نمی دانم شب از روز
چنان واله، چنان مجنونم، ای جان

همیشه قامت من چون الف بود
ز سودایت کنون چون نونم، ای جان

اگر قاسم نبیند روی آن یار
بجان تو که بس محزونم، ای جان
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۵۳۲
گوهر بعدی:شمارهٔ ۵۳۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.