۱۸۹ بار خوانده شده

شمارهٔ ۳۱

دل و درد تو که صبر است و قرار است مرا
من و یاد تو که باغ است و بهار است مرا

می توان مشعل خورشید ز خاکم افروخت
حسرت داغ کسی شمع مزار است مرا

هرچه می گویی از آن چشم سیه می آید
یار بیگانه و بیگانه یار است مرا

من و گلچینی آتشکده داغ کسی
به تماشای گل و لاله چه کار است مرا

شعله ها نذر جگر کاوی حسرت دارم
ساغر باده به کف چشمه خار است مرا

از قدت اختر نظاره بلند اقبالی
می پرستم گل آیینه بهار است مرا

شکرها مست هوا داری پیمانه اسیر
صبح نوروز چراغ شب تار است مرا
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۰
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.