۱۲۴ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۹۸

دل اگر رفت گرفتار طلسم خاک است
سر اگر نیست به جا در سفر فتراک است

خون ما ریخت که آتش به جهان اندازد
شعله را جوهر شمشیر ستم خاشاک است

هست چون کشتی رحمت چه غم از بحر گناه
یاد از آلودگیم نیست دل من پاک است

عشق در خاطر آسوده کجا می گنجد
صدف گوهر تابنده مهر افلاک است

بسکه چاک جگر از ناله رفو کرد اسیر
شعله ای کز کفنش خاست گریبان چاک است
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۹۷
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۹۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.