۱۳۵ بار خوانده شده

شمارهٔ ۲۱۰

جلوه باغ نظر و چهره گلستان دل است
طره بی سر و سامان سرو سامان دل است

اینقدر حیله ندانم ز که آموخته است
می خورد خون دل اما قسمش جان دل است

دیده در پرده کند شمع تماشا روشن
شب قدری که تماشای تو مهمان دل است

جلوه هر نفسم شعله آتشبار است
سینه پروانه شود جوش چراغان دل است
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۰۹
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۱۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.