هوش مصنوعی: این شعر بهار و زیبایی‌های آن را توصیف می‌کند، اما در عین حال از ناپایداری اقبال و زندگی، رنج‌های پنهان، و دل‌تنگی‌های انسان سخن می‌گوید. شاعر از دوری و فراق، و نیز از غرور ناشی از الفت انتقاد می‌کند و به دنبال آرامش است.
رده سنی: 16+ مفاهیم عمیق عرفانی و فلسفی، انتقادهای اجتماعی ظریف، و استفاده از استعاره‌های پیچیده ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر دشوار باشد. درک کامل این شعر نیاز به تجربه و درک بیشتری از زندگی دارد.

شمارهٔ ۴۶۶

بهار می رسد و برگ عیشها دارد
هوا زسایه گل پای در حنا دارد

همین بلندی اقبال ما فضول نمود
در این دیار که صد بام یک هوا دارد

ستم ظریفی از این بیشتر نمی باشد
به غیر در شکر آب است و رو به ما دارد

شدم غبار و تسلی نمی شود از من
دل رمیده ندانم چه مدعا دارد

گریز پایی الفت نواز را نازم
چو دورگرد نگه پای آشنا دارد

زکعبه می رسم اما هنوز در طوفم
غبار وادی دل روی بر قفا دارد

اسیر غره الفت مشو که خوی کسی
اگر غبار شوی با تو کارها دارد
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۴۶۵
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴۶۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.