۱۳۸ بار خوانده شده

شمارهٔ ۵۳۷

ز اشکم غنچه در هر جا گلاب رنگ می گیرد
به خود کار شکفتن تا قیامت تنگ می گیرد

کسی فیض شهادت پیشتر از من نخواهد یافت
اگر قاتل به جرم عذرخواهی لنگ می گیرد

نوای خارج ساز جرس آهنگ می گیرد
اگر تیغ زبانش از خموشی زنگ می گیرد؟

نمی دانم چه حال است این چه حال است این که من دارم
ز مستی شیشه ام از خود سراغ سنگ می گیرد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۵۳۶
گوهر بعدی:شمارهٔ ۵۳۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.