۱۳۹ بار خوانده شده

شمارهٔ ۵۵۰

شوق ره گم کرده ای از وادی دل می رسد
گر چه پر آواره است آخر به منزل می رسد

کشتی موجم ز دریا بسته ام بار سرشک
گر بود همراهی طوفان به ساحل می رسد

پیرو دل گشته ام جایی که مقصد گمره است
می رود از راه صد جا تا به منزل می رسد

گرم می جوشد به من خون شهیدی هر طرف
مژده بی رحمیم از کوی قاتل می رسد

دیده گلزار تماشا سینه لبریز وفا
کی به ناز آن دلبر شیرین شمایل می رسد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۵۴۹
گوهر بعدی:شمارهٔ ۵۵۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.