۱۸۲ بار خوانده شده

شمارهٔ ۶۴۵

دل چو خون شد ناز اشک پرده در نتوان کشید
منت خشک اینقدر از چشم تر نتوان کشید

آتش از آتش تواند برد نرد سوختن
جز محبت در دلم نقش دگر نتوان کشید

ما کجا دست گریبان پاره کردن از کجا
تا نباشد فرصتی آه از جگر نتوان کشید

چشم و دل پوشیده می باید به راه دوستی
پرده رسوایی است در بیرون در نتوان کشید

دیده ای مطلب رواییهای نومیدی اسیر
دست از دامان آه بی اثر نتوان کشید
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۶۴۴
گوهر بعدی:شمارهٔ ۶۴۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.