۱۵۱ بار خوانده شده

شمارهٔ ۷۰۱

گر از تو بشنویم جواب سلام خویش
بالای آفتاب نویسیم نام خویش

یک ره نظر به حال دل ما نمی کنی
افتاده است مرغ نگاهت به دام خویش

تا چند چون صبا ز خود افسردگی کشم
جوشی چو غنچه می زنم آخر به کام خویش

عمری گذشت و قرب نگاهی نیافتم
آن طالعم کجاست که خوانی غلام خویش

خواهم اسیر اینقدر از بخت همرهی
کز همزبان یار کشم انتقام خویش
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۷۰۰
گوهر بعدی:شمارهٔ ۷۰۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.