۱۵۸ بار خوانده شده

شمارهٔ ۷۸۵

با خون دل غبار خطش را سرشته ایم
مکتوب تازه ای به محبت نوشته ایم

طوفان ز ابر گریه ما جوش می زند
تخم چه آرزوست که در سینه کشته ایم

در جبهه سجده بت و در دل خیال دوست
ظاهر برهمینم و به باطن فرشته ایم

ما را به نکهت چمن رنگ و بو چه کار
چون لاله داغ آتش حسن تو گشته ایم

هرگز اسیر یک قدم از دل نمانده ایم
ما اختیار خود به غم دوست هشته ایم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۷۸۴
گوهر بعدی:شمارهٔ ۷۸۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.