۱۳۱ بار خوانده شده

شمارهٔ ۸۲۶

بیا و در دلم ای وحشت آشنا بنشین
چو چشم خود به سراپرده حیا بنشین

ز یاد چشم تو شیرین حکایتی دارم
برای خاطر ما یک نفس بیا بنشین

سبکروی ثمر نوبهار آزادی است
به پای سرو روان یک دم ای صبا بنشین

کدام سعی که آوارگی پناه نشد
به شاهراه توکل چو نقش پا بنشین

اگر زموج قدح درس دل نمی خوانی
به خاک مدرسه چون نقش بوریا بنشین

خطر شناس شو ار روشناس طوفانی
به مرگ شرطه و تدبیر ناخدا بنشین

نظر به روی تو کردن ز دور هم چمن است
به بزم ما ننشینی بیا جدا بنشین

به دام زلف کسی می تپی چرا سبکی
اسیر دل شده در سایه هما بنشین
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۸۲۵
گوهر بعدی:شمارهٔ ۸۲۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.