هوش مصنوعی:
شاعر در این شعر از عشق و وابستگی شدید به معشوق میگوید و بیان میکند که بدون لطف او، زندگی برایش تاریک و بیمعناست. او از قناعت و گدایی در عشق سخن میگوید و از کینهتوزی بیزار است. شاعر همچنین از حیرانی و سردرگمی در عشق مینالد و از خدا میخواهد که معشوق را برایش حفظ کند.
رده سنی:
16+
متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و عاشقانه است که درک آنها به بلوغ فکری و تجربهی زندگی نیاز دارد. همچنین، استفاده از استعارهها و نمادهای پیچیده ممکن است برای مخاطبان جوانتر دشوار باشد.
شمارهٔ ۸۶۳
نمی دانم زبان دادخواهی
گرفتار توام خواهی نخواهی
اگر صیقل گر لطفت نباشد
چه خواهم کرد با این رو سیاهی
قناعت می دهد داد دل ما
در این کشور گدایی پادشاهی
دماغ دشمنی با کس ندارم
خجالت می کشم از کینه خواهی
چنان چشمم به رویش گشته حیران
که نشناسد سفیدی از سیاهی
سراپا انتخاب خاطر ماست
برای ما نگهدارش الهی
گرفتار توام خواهی نخواهی
اگر صیقل گر لطفت نباشد
چه خواهم کرد با این رو سیاهی
قناعت می دهد داد دل ما
در این کشور گدایی پادشاهی
دماغ دشمنی با کس ندارم
خجالت می کشم از کینه خواهی
چنان چشمم به رویش گشته حیران
که نشناسد سفیدی از سیاهی
سراپا انتخاب خاطر ماست
برای ما نگهدارش الهی
وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۶
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۸۶۲
گوهر بعدی:شمارهٔ ۸۶۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.