۱۵۳ بار خوانده شده

شمارهٔ ۸۶۳

نمی دانم زبان دادخواهی
گرفتار توام خواهی نخواهی

اگر صیقل گر لطفت نباشد
چه خواهم کرد با این رو سیاهی

قناعت می دهد داد دل ما
در این کشور گدایی پادشاهی

دماغ دشمنی با کس ندارم
خجالت می کشم از کینه خواهی

چنان چشمم به رویش گشته حیران
که نشناسد سفیدی از سیاهی

سراپا انتخاب خاطر ماست
برای ما نگهدارش الهی
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۸۶۲
گوهر بعدی:شمارهٔ ۸۶۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.