هوش مصنوعی:
شاعر در این متن عاشقانه، از زیبایی معشوق و تأثیر عمیق آن بر خود و دیگران سخن میگوید. پرتو روی معشوق، گلستان را زنده کرده و آرزوها را به تصویر کشیده است. دیگران نیز با دیدن زلفهای معشوق، او را محور عاشقان میدانند. شاعر همچنین از لب معشوق به عنوان چشمه حیات یاد میکند که مانند خضر راه نجات بخش است.
رده سنی:
16+
متن دارای مضامین عاشقانه و عرفانی است که درک عمیقتر آن نیاز به بلوغ فکری و احساسی دارد. همچنین، استفاده از استعارههای پیچیده ممکن است برای مخاطبان جوانتر دشوار باشد.
شمارهٔ ۶۷
امشب از پرتو روی تو گلستان اینجاست
آرزو با سمنت دست و گریبان اینجاست
هرکه پابسته آن زلف چو زنجیرم دید
گفت سرحلقه زنار پرستان اینجاست
دل طلبکار لبش بود که ناگه خالش
خضر ره شد که لب چشمه حیوان اینجاست
آرزو با سمنت دست و گریبان اینجاست
هرکه پابسته آن زلف چو زنجیرم دید
گفت سرحلقه زنار پرستان اینجاست
دل طلبکار لبش بود که ناگه خالش
خضر ره شد که لب چشمه حیوان اینجاست
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۳
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۶۶
گوهر بعدی:شمارهٔ ۶۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.