۱۳۲ بار خوانده شده
یک شب که اشک تشنه افشای راز نیست
بیدرد را گمان که دلم در گداز نیست
چون عشق گرم شد نشناسد جوان و پیر
گل را به بزم شعله زخار امتیاز نیست
گر چشم عاشق است کزو به شکاف گور
بر روی دل دری که ز زخم تو باز نیست
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
بیدرد را گمان که دلم در گداز نیست
چون عشق گرم شد نشناسد جوان و پیر
گل را به بزم شعله زخار امتیاز نیست
گر چشم عاشق است کزو به شکاف گور
بر روی دل دری که ز زخم تو باز نیست
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۵۵
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۵۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.