هوش مصنوعی: شاعر در این متن از غم و اندوه ناشی از عشق نافرجام و جفای معشوق می‌گوید. او از طعنه‌های دشمنان و بی‌توجهی اطرافیان شکایت دارد، اما در عین حال، ترحم بیگانگان را به بی‌مهری نزدیکان ترجیح می‌دهد. شاعر با دل شکسته‌اش سخن می‌گوید و از معشوق می‌خواهد که بداند در فراق او، دلش پر از اندوه است. در پایان، او به درویشی و قناعت به عنوان راه نجات اشاره می‌کند و معتقد است که پادشاه واقعی جهان، حامی درویشان است.
رده سنی: 15+ متن دارای مفاهیم عمیق عاشقانه و فلسفی است که درک آن به بلوغ فکری و تجربه‌ی عاطفی نیاز دارد. همچنین، برخی از واژه‌ها و ترکیبات ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر دشوار باشد.

شمارهٔ ۱۱۱

مرا غمی که ز عشق تو بر دل ریش است
به شرح راست نیاید که غم از آن بیش است

ز طعن دشمن بیهوده گوی بر تن من
به جای هر سر مویی ز غم سری بیش است

مرا ز خویش ملالست خاصه بیگانه
ولی ترحّم بیگانه بهتر از خویش است

برو تو ای دل بیچاره و به ترکش گوی
وفا مجوی ز یاری که او جفاکیش است

ایا نسیم صبا گر به دوست برگذری
بگو که بی تو به کام دل بداندیش است

مرا به ملک جهان نیست جز غمت کاری
اگرچه خلق جهان را همه غم خویش است

یقین که گوشه ی درویشی از دو عالم به
که پادشاه جهان پاسبان درویش است
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۱۰
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۱۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.