۲۲۴ بار خوانده شده

شمارهٔ ۲۲۷

به سروی راست ماند قامت دوست
سهی سروست؟ یا نی قامت اوست؟

نه سروست و نه بالا و نه بستان
بهشتست آن و طوبی بر لب جوست

دلم بردی و رخ پیچیدی از ما
چنین کی کرد آخر دوست با دوست

خطا کردی جفا کردن به حالم
مکن جانا که بدعهدی نه نیکوست

نصیحت گوی ما گوید مدامم
بگو ترکش که یاری سخت بدخوست

چه گونه ترک آن دلبند گویم
که جانست و حیات جان مرا اوست

جهان خرّم شد از باد بهاری
نمی گنجد ز شادی غنچه در پوست

نمی سوزد دلت بر حال زارم
..........................................وست

دل بیچاره در میدان عشقت
اسیر حلقه ی زلف تو چون گوست
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۲۶
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۲۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.