هوش مصنوعی: این متن شعری عاشقانه و عرفانی است که در آن شاعر به بیان اشتیاق خود به وصال معشوق و توصیف زیبایی‌های او می‌پردازد. او معشوق را بی‌نظیر در دو جهان می‌داند و از اسارت دل در کمند زلف سیاه او سخن می‌گوید. شاعر همچنین به مقام والای معشوق اشاره کرده و خود را فقیر و نیازمند لطف او می‌خواند.
رده سنی: 16+ متن دارای مضامین عرفانی و عاشقانه عمیق است که درک آن ممکن است برای کودکان و نوجوانان کم‌سن‌وسال دشوار باشد. همچنین، برخی از مفاهیم مانند اسارت دل و فقر عرفانی نیاز به سطحی از بلوغ فکری دارد.

شمارهٔ ۲۹۳

شوقم به وصل دوست نهایت پذیر نیست
ای دوست از وصال تو ما را گزیر نیست

خوبان روزگار بدیدم به چشم خویش
آن بی نظیر در دو جهانش نظیر نیست

گفتی که در ضمیر نمی آوری مرا
ما را بجز خیال رخت در ضمیر نیست

هر چند آفتاب جهانتاب روشنست
لیکن چو ماه طلعت تو مستنیر نیست

از ترکتاز حسن تو جانا دلی که دید
کاو در کمند زلف سیاهت اسیر نیست

شاهان به حال فقیران نظر کنند
تو شاه روزگاری و چون من فقیر نیست

از پا درآمدم ز سر لطف دست گیر
چون جز امید وصل توأم دستگیر نیست

چشمی که در جمال تو حیران نمی شود
حقّا که پیش اهل بصارت بصیر نیست

بر خاک آستان تو سر می نهد جهان
زآنش نظر به جانب تاج و سریر نیست
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۹
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۹۲
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۹۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.