۱۳۹ بار خوانده شده

شمارهٔ ۶۸۷

نسیم صبح مگر از دیار ما آید
که بوی نکهت زلف نگار ما آید

خبر ز دوست چه داری بگو نسیم صبا
مگر قرار دل بی قرار ما آید

به زیر خاک بساطش چو خاک پست شدم
که خاک مقدم او افتخار ما آید

عجب ز بخت من و طالع ضعیف منست
اگر به روز غمت بخت یار ما آید

کناره کرد ز ما بخت مدّتی چه شود
اگر ز روی صفا در کنار ما آید

گر آید او سوی دلخستگان خود روزی
فتوح روز و شب روزگار ما آید

ز کار شد دل و دستم نگار من نگرفت
کدام روز نگارم به کار ما آید

میان معرکه او کسی نیارد شد
دمی که آن بت چابک سوار ما آید

میان حلقه عشّاق رفتم و گفتم
جهان چرا چه سبب در شمار ما آید

ز جور خار میازار دل که هم روزی
ز خار گل دمد و نوبهار ما آید
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۶۸۶
گوهر بعدی:شمارهٔ ۶۸۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.