هوش مصنوعی: شاعر در این متن به بیان عشق و اشتیاق خود به معشوق می‌پردازد. او از سرگردانی و سردرگمی خود در عشق سخن می‌گوید و زیبایی‌های معشوق مانند زلف و رخسارش را توصیف می‌کند. شاعر از درد هجران و فراق می‌نالد و آرزوی وصال معشوق را دارد. او حاضر است همه چیز، حتی جوانی خود را فدای معشوق کند و از او می‌خواهد که بر حال زارش رحم کند.
رده سنی: 16+ متن دارای مفاهیم عاشقانه عمیق و احساسات پیچیده است که درک آن برای مخاطبان جوان‌تر ممکن است دشوار باشد. همچنین، برخی از اصطلاحات و تشبیهات به‌کار رفته در متن نیاز به سطحی از بلوغ فکری و ادبی دارد.

شمارهٔ ۷۶۴

منم چون گوی سرگردان به گرد کوی آن دلبر
ز تاب زلف چوگان وش که ما را می زند بر سر

به عید دولت وصلش دل و جان می کنم قربان
فدای روی زیبایش نباید کرد ازین کمتر

به ظلمات شب زلفش شدم گمره نمی دانم
که نور روز رخسارش کجا گردد مرا رهبر

به عنبر کرده ام تشبیه زلف او خرد گفتا
کجا نسبت توان کردن سر آن زلف با عنبر

به جای من بسی باشد تو را دلبر ولی دانم
من مسکین ندارم در جهان جز تو کس دیگر

به حال زار من بخشای و بر چشمان خون بارم
که خون می ریزد از هجران تو بر روی همچون زر

زر و گوهر نمی دارم دریغ اندر فراق تو
جوانی را فدا کردم مرا از درد دل واخر

به وصلت شاد گردانم زکات حسن و خوبی را
چه باشد گر چو سرو ناز آیی یک شبی در بر

به یاد حلقه ی زلف و دهان تنگ شیرینت
چو حلقه هر زمان از غم سر خود می زنم بر در

شبی بر ما گذشت و هم نظر بر حال زارم کرد
دعای دولتش گفتم که از جان و جهان بر خور
وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۰
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۷۶۳
گوهر بعدی:شمارهٔ ۷۶۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.