۱۷۰ بار خوانده شده

شمارهٔ ۷۸۴

در بوستان حسن بگفتم به سرو ناز
پیش قدش تو بیش به بالای خود مناز

در قامتش نگه کن و انصاف خود بده
کز قدّ اوست سرو چمن جمله سرفراز

آری چو دید عارض خورشید منظرت
ماه دو هفته از غمت افتاد در گداز

یک روز یاد بنده نکردی ز راه لطف
آخر ببین که چون گذرانم شب دراز

مانند شمع تا به دم صبح در لگن
بنشسته تا رقیب سرم می برد به گاز

محراب ابرویت که مرا قبله ی دلست
آیم به صبح و شام در آن قبله در نماز

گرچه نماز ما که پذیرد به صبح و شام
ماییم معتکف به در پرده ی نیاز

آن سرو راستی که به عالم پناه ماست
از ما چراست سایه ی رحمت گرفته باز

مسکین کبوتری چو دلم نیست در جهان
افتاده از فراق تو در چنگ شاهباز
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۷۸۳
گوهر بعدی:شمارهٔ ۷۸۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.