هوش مصنوعی: شاعر در این متن از درد فراق و نیاز به معشوق می‌گوید. او از بی‌قراری دلش در غم هجران و بی‌توجهی معشوق به رنج‌هایش سخن می‌گوید و امیدوار است که معشوق با لطف و ترحم به او نگاه کند. همچنین، شاعر از طعنه‌های دشمنان و بی‌چارگی خود در این راه شکایت دارد.
رده سنی: 16+ متن دارای مفاهیم عاشقانه‌ای است که درک آن‌ها نیاز به بلوغ عاطفی دارد. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و تشبیهات پیچیده ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر دشوار باشد.

شمارهٔ ۷۸۶

صبا مرا به جهان نیست جز تو محرم راز
مرا به روی نگارین خویش هست نیاز

چو حال زار من خسته دل تو می دانی
که جان رسید مرا بر لب از فراقش باز

به گوش او نرسیده حکایت دردم
که مونس دل ما بود یار بنده نواز

مگر ز روی ترحّم نظر کند بر ما
درآید از در بختم شبی چو سروی ناز

ز دست طعنه ی دشمن به جان رسید دلم
که همچو شمع زبانش بریده باد به گاز

شدم ز شدّت هجر رخ تو بیچاره
ز لطف چاره ی کار من غریب بساز

هوای کوی غمت بس بلند افتادست
کبوتریست دلم چون کند درو پرواز

رخم نمود به اسب جفا بزد فرزین
درین میانه ببین مات می شود سرباز

اگرچه می رسدت ناز ای سهی سروم
دگر به بخت جهان ناز کرده ای آغاز
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۹
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۷۸۵
گوهر بعدی:شمارهٔ ۷۸۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.