هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از عشق و هجران سخن می‌گوید و بیان می‌کند که حاضر است جان خود را در راه وصال معشوق فدا کند. او از درد هجران و رنج دل شکسته می‌نالد و از معشوق می‌خواهد که بر این درد نیفزاید. شاعر عشق خود را بی‌شائبه و بی‌نظیر توصیف می‌کند و تأکید می‌کند که حتی از بیگانگان نیز به خویشاوندان خود رحمت بیشتری دارد.
رده سنی: 16+ مفاهیم عمیق عاشقانه و استفاده از استعاره‌های پیچیده ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، درک کامل احساسات و تجربیات بیان‌شده در شعر نیاز به بلوغ عاطفی دارد.

شمارهٔ ۸۴۱

گر به جانی می فروشد وصل خویش
من ندارم نیم جانی نیز بیش

گر قبولش می کند قربان کنم
من دریغ از وی ندارم جان خویش

مرهمی نه بر دل مسکین من
کز غم هجران دلی داریم ریش

چون دلم ریشست در هجران تو
بر سر ریشم مزن زنهار نیش

دل چو می دارم به عشقت دلبرا
آیت هجران تو خواندم ز پیش

من ندارم خویش و گر باشد یقین
رحمت بیگانه به باشد ز خویش

کیشم آن باشد که قربانش شوم
برنگردد تا جهان باشد ز کیش
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۸۴۰
گوهر بعدی:شمارهٔ ۸۴۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.