۱۶۹ بار خوانده شده

شمارهٔ ۹۶۵

امشب سر وصل یار دارم
کز هجر دلی فگار دارم

سرمست دو چشم آن نگارین
وز باده ی او خمار دارم

وز خون دو دیده در غم او
بر دست جهان نگار دارم

در پای خیال او ز دیده
هر لحظه بسی نثار دارم

بارم چو به وصل نیست زان روی
بر دل ز فراق بار دارم

از خاک کف سمند هجران
بر دیده ی دل غبار دارم

از باغ وصال آن گل اندام
در دست همیشه خار دارم

سرگشتگی و بلا و محنت
این جمله ز روزگار دارم

بی روی تو در جهان نگارا
آخر تو بگو چه کار دارم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۹۶۴
گوهر بعدی:شمارهٔ ۹۶۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.