۱۳۰ بار خوانده شده

شمارهٔ ۹۸۲

جانا ز دست عشق تو فرسوده خاطرم
گر دورم از نظر به دل و جانت حاضرم

منظور من تویی به جهان ای جهان جان
وز دیده بر جمال تو ای دوست ناظرم

چون من کسی ندید خریدار در جهان
جان می فروشم و غم عشق تو می خرم

من معتقد به حسن و جمالت شدم چنانک
کز مهر وی دوست به خورشید ننگرم

از روزگار هجر به جان آمدم بیا
جان را کنم فدات گر آیی شبی برم

با وصل دوست دوزخ ماهست چون بهشت
با هجر دوست جنّت مأوا کجا برم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۹۸۱
گوهر بعدی:شمارهٔ ۹۸۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.